قند عسل مامان و باباقند عسل مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

فرشته زمینی

سفر از تهران به خرمشهر

سلام نفسم.خوبی مامانم؟ایشا... همیشه خوب باشی عزیز دلم        جونم واست بگه که منو بابا بعد از 2 هفته تهران موندن رفتیم خرمشهر.بازم با هواپیما.داخل فرودگاه در قسمت گیت فرودگاه که چک میکنن به من که رسید دست به شکمم زد گفت خانوم باردارین؟گفتم بله.همچین بازرسی میکردن که انگار جنس قاچاق دارم حمل میکنم.خلاصه رفتیم سوار هواپیما شدیم.از شانس بد من هواپیما فوکر بود.اون روزم هوا ابری بود و دائم تکون میخورد و حال منم تعریفی نداشت.همش میخواست حالم بهم بخوره که جلوی خودمو میگرفتم.بغل دست منم یه خانومی بود که اونم متوجه شد که یه نی نی تو شکمم دارم.به هر حال بعد از 1 ساعت رسیدیم فرودگاه و چمدونمونو از بار تحویل گرفتیمو یه ماشین ...
29 بهمن 1392

سفر از نوشهر به تهران

خلاصه دلم برات بگه مامان جون که منو بابا علی تصمیم داشتیم 3ماهه اولت که تموم شد بریم تهران و شمال واسه مرخصی که من و مامان بزرگ زیبا زرود تر رفیتم و بابا علی به خاطر اینکه دو هفته بعدش میتونست مرخصی بگیره تنها تو خرمشهر موند و دوهفته بعد اومد پیش ما بعد از دوهفته نوشهر موندن دیگه باید میرفتیم تهران چون بابا علی 2هفته فقط مرخصی داشت.ما برای زایمان تصمیم گرفتیم که در تهران باشیم.واسه همین تو این سفر مادر جون زیبا با ما اومد تهران تا دکتری که آشنای مادر جون بود ازش وقت بگیره(آخه دخمل مامان میدونی که مادر جون زیبا پرستار بوده). خلاصه رفتیم تهران و از سیمین (دختر داییه من) وقت گرفتیم واسه خانم دکتر طاهره کرمانی.در تاریخ 92/10/14 رفتیم پی...
28 بهمن 1392
1